۱۳۹۲ آذر ۶, چهارشنبه

در بلاگ اسکای وبلاگی با همین نام ثبت کردم باشد که رستگار گردم!!!

۱۳۹۱ اسفند ۱۰, پنجشنبه

بهشتی کوچک

بانوی کوچک دیروز 5 ماهه شد و من مادری هستم که روز بروز عاشق تر از پیشه، وقتی لبخند می زنه در باغ بهشت باز میشه برام


۱۳۹۱ اسفند ۷, دوشنبه

همیشه عاشق صحنه ای بودم که کودکی شست پایش را می مکد و امروز بانوی کوچک بالاخره شست پایش را مکید!

۱۳۹۱ بهمن ۲۳, دوشنبه

در دلم رخت می شویند!

۱۳۹۱ بهمن ۲۰, جمعه

بانوی کوچک چهار ماهگی رو پشت سر گذاشت، به اولین عروسی دعوت شد و البته سه روز (روز قبل، روز عروسی و روز بعد) رو گریه کرد، آرامش نداشت و آرامش برام نگذاشت ولی بعد از اون روزها آروم شد اینقدر که دلم براش سوخت ومی سوزه . عادت ندارم انگار! دو روز گذشته خودش برای خودش آواز خوند و خوابید و من مادر کیف کردم از این بانو!

۱۳۹۱ دی ۲۸, پنجشنبه

بانوی کوچک سه و نیم ماه رو رد کرده، امروز فکر می کردم که آیا حاضرم دوباره این سه و نیم ماه رو بگذرونم؟ دیدم نه ه هیچ عنوان! دوران سختی بود نمی گم شیرین نبود چرا ولی حاضر نیستم دوباره تجربه اش کنم

۱۳۹۱ دی ۲۶, سه‌شنبه

دارم کتاب فلوارنس اسکاول شین رو می خونم و تزکیه نفس می کنم و انرژی مثبت می فرستم برا آنژ+و  پدر، برا تغییر کارم، برا ادامه تحصیل، برا بهتر شدن اوضاع مالی ، برای برادره که کار سختی داره و همیشه مریضه از استرس و برای خیلی چیزهای دیگه